ظلم كه به معناي قراردادن چيزي در غير جايگاه اختصاصي و مناسب خود به كم يا زياده است به سه شكل در آموزه هاي قرآني ترسيم و تصوير شده است كه عبارت از ظلم انسان به خود و يا به خدا و يا به مردم مي باشد. شخص در هر يك از سه حالت پيش گفته از حق كه نقطه مركزي دايره وجود است تجاوز و تعدي كرده و با تغيير در زمان مكان موجبات عدم تعادل در امري را سبب مي شود.
از آن جايي كه پرداخت به همه اقسام و اشكال مختلف ظلم در اين نوشتار كوتاه شدني نيست در اين جا تنها به مسئله ظلم و ستم اجتماعي اشاره مي شود و ديگر اقسام آن به زماني ديگر واگذار مي شود. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
يكي از نابهنجاري هاي اجتماعي كه البته ريشه در ظلم به خدا و خود دارد، ظلم و ستم اجتماعي است. انسان هرگاه موقعيت خود و خدا رابه درستي نشناسد و تحليل نكند و موقعيت خويش را فراتر از آن چه هست قرار دهد از حد تجاوز كرده و نتيجه بينش و نگرش وي در رفتارهاي وي به شكل ظلم و ستم به ديگري نمودار مي شود. از اين روست كه آموزه هاي قرآني ظلم به ديگري را در چارچوب ظلم به خود تحليل مي كند.
ظلم به خدا اشكال و اقسام مختلف و متنوعي دارد كه از جمله آن ها شريك قايل شدن براي خدا است كه در آيه 14 سوره كهف از آن به ظلم به خدا و بيرون رفتن از راه راست شمرده شده است. امام باقر(ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد كه منظور از آن قايل شدن شريك به خداست كه آن را به عنوان ظلم برشمرده است. (تفسير قمي ج 2 ص 34 و نيزتفسير نورالثقلين ج 3 ص 251 ح 34)
ظلم به خويش آن است كه شخص جايگاه خويش را نشناسد و خود را برتر از آن چيزي كه هست قرار دهد و به تبع اين خودبرتربيني تن به اطاعت خدا نسپرد و اين گونه است كه گرفتار غم و اندوه (انبياء آيه 87 و 88) و ذلت و خواري (نحل آيات 27 و 28) و ديگر عذاب هاي دنيوي (اعراف آيات 160 تا 162) چون عذاب استيصال (هود آيات 100 و 102) نابودي اقوام و جوامع و به ارث ماندن سرزمين و مساكن آنان براي ديگران (ابراهيم آيه 45) و خودكشي (بقره آيه 51 تا 54) و فروپاشي جامعه (سبا آيه 17 و 19) مي شوند.
اگر به آثار و پيامدهايي كه قرآن براي ظلم به نفس و خدا بيان كرده است توجه و تامل كافي شود دانسته مي شود كه پيامدهاي اجتماعي آن بيش تر و نمودارتر است. از اين رو گفته شده است كه ريشه و خاستگاه ظلم و ستم اجتماعي را مي بايست در ظلم به خدا و خود دانست كه به شكل اجتماعي و رفتاري بروز و ظهور مي كند.
در آيات قرآني وقتي به مصاديق ظلم به نفس توجه مي شود به خوبي روشن مي شود كه ظلم به نفس داراي بازتاب اجتماعي است و به شكل ظلم به ديگري نيز تجلي مي يابد. از اين روست كه در آيه 231 سوره بقره ظلم و اذيت و آزار همسر را به عنوان ظلم به نفس قلمداد مي كند و مي فرمايد كساني كه با رجوع خويش به زن مطلقه مي كوشند تا به وي آزار رسانده و اذيت كنند مصداق كساني اند كه به خود ظلم روا داشته اند.
در آيه 39 و 40 سوره عنكبوت نيز مقاومت در برابر حق و برهان هاي روشن پيامبران به عنوان ظلم به نفس دانسته شده است كه پيامدهاي اجتماعي آن به شكل مقاومت منفي ومبارزه با آموزه هاي عدالت گستر پيامبران و قوانين آسماني خود را نشان مي دهد. در حقيقت بازتاب اجتماعي ستم به خود كه به شكل مقاومت و مقابله با آموزه هاي وحياني و عدالت گستر بروز و ظهور مي كند بهترين گواه براي پذيرش ارتباط تنگاتنگ ميان ظلم به خود و ظلم به ديگري و اجتماع مي باشد. (توبه آيه 70 و نيز يونس آيه 41 و 42 و روم آيه 9 و آيات ديگر)
خداوند در آيه 230 و 231 سوره بقره تجاوز از حدود وقوانين الهي و مرزها و خطوط قرمز را از جمله مصاديق ظلم به نفس برمي شمارد و ارتكاب جرم (توبه آيه 66 و 70 و زخرف آيات 74 تا 76) و ترك اطاعت خدا و پيامبر(ص) به عنوان حاكم دولت اسلامي (نساء آيه 64) را از ديگر مصاديق ظلم به نفس برمي شمارد.
از مجموعه اين آيات و آيات ديگري كه به مصاديق ظلم به نفس و خويشتن پرداخته به روشني معلوم مي شود كه بازتاب اجتماعي ظلم به نفس بيش از بازتاب هاي ديگر آن است. به اين معنا كه اگر از مصاديق و بازتاب هاي ظلم به خويشتن عجب (كهف آيه 34 و 35) و خوشگذراني (انبياء آيه 13 و 14) و خورشيد پرستي (نمل آيه 24 و 44) و جهل و ناداني (نساء آيات 97 و 98) و مانند آن برشماريم نسبت به بازتاب هاي اجتماعي آن بسيار اندك و محدود است.
همين مسئله نسبت به ظلم به خدا نيز معنا و مفهوم مي يابد؛ زيرا استكبار نسبت به خدا (عنكبوت آيه 39 و 40) انكار پيامبران (توبه آيه 70) و شرك (يونس آيه 106) و تكذيب به آيات خداوند (اعراف آيه 177) به شكل تجاوز از قوانين (بقره آيات 230 و 231) قتل (قصص آيات 15 و 16) جرم و جنايت (توبه آيه 66 و 70) نقض احكام (انبياء آيه 45 و 46) و مراجعه به دولت و حاكميت طاغوت (نساء آيه 60 و 64) و هتك ماه هاي حرام و ايجاد جنگ و خونريزي (توبه آيه 36) و ديگر اشكال اجتماعي بروز و ظهور مي كند.
به سخن ديگر هرگونه بينش و نگرش شخصي و تقويت رذايل اخلاقي فردي بازتاب هاي اجتماعي دارد كه بيش از بازتاب هاي شخصي است. از اين روست كه نگرش اسلام و قرآن به مسايل به گونه اي است كه مسايل شخصي و فردي از مسايل اجتماعي جدا و منفك نمي شود و در تحليل قرآني دين امري شخصي قلمداد نمي گردد بلكه مسئله اجتماعي است؛ زيرا پيامدها و آثار اجتماعي آن فراتر و بيش تر از آثار و پيامدهاي فردي و شخصي است. با نگاهي كوتاه و گذرا به آن چه تا اين جا از آثار ظلم به خدا و ظلم به خويشتن و مصاديق آن گفته شد به خوبي روشن شده است كه اين ادعا تا چه اندازه به حق و حقيقت نزديك و بلكه عين حقيقت است و مي توان مدعي شد كه اسلام هيچ امري را به شكل فردي محض و يا اجتماعي محض نمي نگرد و تحليل نمي كند و بر همين اساس و پايه است كه همواره در بيان آثار و پيامدهاي مسايل به نظر فردي و عبادي به پيامدها و آثار و كاركردهاي اجتماعي آن نيز توجه مي دهد. چنان كه در تحليل قرآني هماره ميان پيامدهاي دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي ارتباط تنگاتنگ و معناداري است كه نمي توان از آن چشم پوشيد.
بنابراين دين در مفهوم قرآني آن امري پيچيده اي است كه ابعاد و زواياي مختلف زندگي فردي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي و نظامي و ديگر حوزه هاي آن را مورد توجه قرار داده است.
ظلم و ستم اجتماعي به آن دسته از ظلم ها و تجاوز از حدود و قوانيني را مي گويند كه داراي تأثير در سرنوشت جمعي همگان باشد. از اين روست كه در آيه 47 و نيز 150 سوره اعراف رواج ظلم و ستم در جامعه را داراي تأثير مخرب بر زندگي و سرنوشت جمعي جامعه برمي شمارد و در آيه 94 سوره مومنون به شكل دعا و نيايش و در آيه 25 سوره انفال ظلم و ستم را به شكلي تحليلي مي كنند كه آثار آن حتي كساني كه مخالف ظلم جمعي را در بر مي گيرد. به سخن ديگر آثار ظلم اجتماعي و ظلم جمعي به فرد و جامعه تعدي مي كند. افرادي كه در جامعه زندگي مي كنند نمي توانند از ظلم اشخاص در امان باشند و اشخاص نيز نمي توانند خود را از ظلم جمعي جامعه در امان نگه دارند. از اين روست كه پيامبر(ص) خواهان رهايي از ظلم جمعي جامعه مي شود كه آثار مخرب آن شخص وي را نيز تهديد مي كند.
البته ظلم گاه به شكل جمعي و اجتماعي اتفاق مي افتند و آن زماني است كه جامعه راه تباهي در پيش گرفته است و بيش تر افراد آن از راه اعتدال و عدالت بيرون رفته و راه ستم و تجاوزگري را راه خويش قرار داده اند در اين زمان است كه جامعه ديگر نمي تواند خود را از شر و آثار زيانبار خروج از حدود و قوانين حفظ كند و اشخاص نيز به تبع اكثريت آسيب جدي مي بينند.
قرآن در آيات 15 تا 20 سوره سبا و نيز 76 و 77 سوره زخرف و 45 و 131 سوره انعام و بسياري از آيات ديگر به مسئله هلاكت جوامع در نتيجه ظلم آنان به خود و جامعه اشاره مي كند و در آيات 15 تا 20 سوره سبا ظلم اكثريت افراد جامعه را زمينه ساز هلاكت و عذاب الهي مي شمارد.
از مهم ترين آثار و كاركردهايي كه قرآن براي ظلم در حوزه عمل اجتماعي برمي شمارد ايجاد و يا افزايش اختلاف و تفرقه است. خداوند در آيه 213 سوره بقره و نيز آيه 19 آل عمران بيان مي دارد كه چگونه تجاوز و بغي انسان در جامعه موجب شد تا اختلافات در ميان امت ها پديدار شود و همبستگي و همگرايي به واگرايي تبديل شده و جامعه دچار فروپاشي و سستي گردد. در آيه 65 سوره زخرف و آيات 37 و 38 سوره مريم به مسئله احزاب اشاره مي كند و مي فرمايد كه چگونه تقدم خواسته هاي گروهي بر خواسته هاي جمعي و اجتماعي جامعه موجب شده است تا اين گروه ها و احزاب از قانون و مسير عدالت بيرون رفته و جامعه را دچار چنددستگي نمايند.
خيانت در امانت هاي الهي و مردمي (احزاب آيه 72) نابهنجاري و اعمال زشت و بد (نحل آيه 28 و 33 و 34) قتل بي گناهان (بقره آيه 61 و آل عمران آيه 112) از ديگر آثاري است كه به تفصيل در آيات مختلف از جمله آيات بيان شده توضيح داده شده است.
خداوند در آيه 81 و 82 سوره انعام از مردم و جامعه مي خواهد براي دست يابي به امنيت اجتماعي از هرگونه ظلم پرهيز كنند. هر چند كه برخي با توجه به قرينه سياق آيات گذشته آن بر اين باورند كه مراد از ظلم در آيه همان شرك به خداست ولي با توجه به عموميت مفاد ظلم منافاتي ندارد كه مراد هرگونه ظلم از جمله ظلم اجتماعي باشد. بنابراين اگر جامعه اي بخواهد به امنيت فراگير دست يابد مي بايست از هرگونه ظلم به خدا و خود و ديگري اجتناب ورزد.
از آن جايي كه در آيه ضماير به شكل جمع به كار رفته است مي توان اين مطلب را از آن استنباط كرد كه براي دست يابي به امنيت اجتماعي لازم است كه همه افراد از هرگونه ظلم و ستم پرهيز كنند و در حقيقت اكثريت جامعه اهل دوري و اجتناب از ظلم و ستم باشند. به سخن ديگر هويت جمعي جامعه است كه مردم و اجتماع را در حوزه امنيتي قرار مي دهد. از آثار مخرب ظلم و ستم كه در آيه 129 سوره انعام بدان اشاره شده است تسلط و چيرگي ظالمان بر جامعه است. به اين معنا كه افزايش ظلم و ستم در جامعه موجبات دودستگي و تفرقه در جامعه را فراهم مي آورد و در نتيجه آن ظالمان و ستمگران بر قدرت و مديريت جامعه تسلط مي يابند و اين گونه است كه حتي ولايت پذيري ظالمان از سوي افراد جامعه فراهم و زمينه و بستر آن ايجاد مي شود.
قرآن در مسئله ظلم به تفصيل سخن گفته است؛ زيرا هر آن چه كه از حدود و قوانين و سنت هاي الهي بيرون رود و به افراط و تفريط بگرايد در حكم ظلم و ستم مي باشد. از اين رو مصاديق بسياري را مي توان براي آن بيان كرد.
از جمله مصاديقي كه قرآن براي ظلم اجتماعي برمي شمارد، آواره سازي و اخراج نارواي مردم از ميهن و موطن مالوف خويش است چنان كه بني اسرائيل در طول تاريخ اين گونه عمل مي كردند و حتي نسبت به خود نيز رحم نداشته و با جنگ و خون ريزي هم وطنان خويش را اسير و برده مي كردند و يا از وطن خويش بي هيچ بهانه اي و گناهي بيرون مي راندند. به هر حال يكي از مصاديق آشكار ظلم و ستم به ديگري بيرون راندن مردم از وطن و ميهن خويش است كه در آيه 39 و 40 سوره حج به آن اشاره كرده است.
اختلاف افكني (بقره آيه 213 و نيز آل عمران آيه 19 و شورا آيه 14) و هم چنين اخلالگري و فتنه انگيزي به ويژه در ميان قواي مسلح و نيروهاي دفاعي كشور كه از مرزها و امنيت آن دفاع مي كنند (توبه آيه 27) و بهره كشي ظالمانه و برتري جويي و گردن كشي (دخان آيات 18 و 19) و استكبار و به استضعاف كشيدن ديگران (سبا آيه 31 و انعام آيه 93) و استهزا و تمسخر ديگران (حجرات آيه 11 و انبياء آيه 41 و 46) دوري و اعراض از اجراي قوانين و حدود الهي (مائده آيه 45) خواندن ديگران به القاب زشت (حجرات آيه 11) افراط در انتقام (حج آيه 60 و نيز شورا آيه 40) پذيرايي ناشايست از مهمانان (نساء آيه 148) بدعت و تحريف حقايق ديني و قانوني (بقره آيه 59 و اعراف آيه 162) بي عدالتي و تجاوزگري (بقره آيه 178) تخلفات اقتصادي (هود آيات 84 تا 94) و تضييع حقوق ديگران (بقره آيه 229 و 231) تهمت (اسراء آيه 47) و توطئه (نمل آيه 45 تا 52) و جنگ (آل عمران آيات 123 تا 128) از جمله اين مصاديق است.
بيان همه مصاديق تجاوز از حدود و قوانين براي تبيين ظلم و ستم به معنا و مفهوم هر حركت و عمل و تفكر بيرون ازحقانيت و اعتدال و گرايش به افراط و تفريط است و اين بدان معنا خواهد بود كه همه نابهنجاري هاي اجتماعي ذكر شود كه در آيات قرآني بدان اشاره شده است ولي براي تبيين مسئله ظلم به همين مقدار بسنده مي شود.